تنها تعداد کمی از ما در طول دوران شغلی خود با مدیران بد روبرو شدهایم. بعضی از این مدیران بد به محض ورودشان باعث میشوند نفس کارمند در سینه حبس شود، بعضی دیگر با کارمندان طوری رفتار میکنند که به مرز افسردگی برسند.
فهرست مطالب
Toggleدر تحقیقات گستردهای که انجام گرفت از کارمندان خواسته شد رفتارهای بد مدیرانی که در طول زندگی حرفهای خود با آنها مواجه شدهاند را اعلام کنند. نتایج تحقیقات نشان داد که روسای بد کمبودهای مختلفی داشتند، اما یک نقطه مشترک میان همه آنان بود و آن هم عدم احترام به کارمندان بود.
در میان کارمندانی که در این تحقیقات شرکت کردند، از هر ده نفر، شش نفر رئیس خود را بدون دانش نامیدند که این آمار هم میتواند آمار بسیار جالب توجهی در نوع خود باشد.
کنار آمدن با روسای بد، مهارتی بسیار دشوار است. این چالش میتواند عملکرد، سرعت در حرکت رو به جلو و همینطور پیشرفتِ سازمانها را دچار اختلال کند. بنابراین لازم است انواع مدیران بد را شناخته و سعی در اصلاح آنها داشته باشید.
در ادامه شش مورد از رایجترین مدیران بد و نحوه مقابله و اصلاح آنها را مورد بررسی قرار میدهیم:
انواع مدیران بد؛ مدیر غاصب
این نوع از مدیران به جای اینکه به کارمندان خود آموزش دهند یا آنها را یاری و راهنمایی کند، با آنها به رقابت میپردازد. از دیگر خصوصیات این دسته از مدیران این است که اعتبار انجام پروژهای که شما کل آخر هفته را برایش زحمت کشیدهاید را به خودشان اختصاص میدهند، اما باز هم از شما میخواهند هر لحظه وضعیت پروژه را بهروز نمایید.
مدیر شبح
این دسته از مدیران بیشتر مشغول به کارهای خود هستند و در میان زمان صرف ناهار و انجام امور شخصی، گاهی هم برای انجام امور شرکت و صحبت کردن با همکارانشان وقت میگذرانند.
این زمانها آنقدر کوتاه است که حتی به ارائه بازخورد و گزارش نسبت به عملکرد و فعالیت همکاران هم کفاف نمیدهد. این دسته از مدیران، به ندرت ایمیل همکاران را پاسخ میدهند و اصلاً برایشان مهم نیست که چقدر این پاسخ در فعالیت شرکت حیاتی است.
مدیر “نه؛ اما…” گو!
یک مدیر شایسته خلاقیت کارمندانش را پرورش داده و برای موفقیت آنها سرمایهگذاری میکند. برخلاف آن، یک رئیس “نه؛ اما…” گو، مدام ایدههای کارمندان را کنار زده، در برابر تغییرات مقاومت میکند، و کارمندان را به استانداردهای غیرممکن و نامفهوم گره میزند.
کارمندان نیز همیشه دفترچه یادداشتها و لیست پیشنویس ایمیل بلند بالایی از طرحها و ایدههای فوقالعاده دارند، اما هیچ زمان علاقهای به ارائهشان به این دسته از مدیران خود ندارند.
مدیر بامزه
همانطور که میدانید در بسیاری از کسب و کارها سلسله مراتب سازمانی از تملقگویی و چاپلوسی استقبال میکند. این در حالی است که بسیاری از مدیران ترجیح میدهند که به جای رهبر و رئیس، دوست همکاران خود باشند.
داشتن روابط دوستانه با همکاران بسیار قابل تحسین است، اما صحبت کردن درباره مشکلات و مسائل موجود در زندگی شخصی بیش از نیاز یک همکار است. مدیران بامزه آنچنان بر روابط خود با همکاران تمرکز دارند که از وظایف اصلی خود غافل میشوند.
مدیر عصبانی
عامل بسیاری از مشکلات و تنشهای مدیران منابع انسانی، اخلاقهای عجیب مدیرانی است که نمیتوانند به خوبی رفتارهای درست و غلط را از هم تفکیک کنند. این نوع از مدیران بد میتوانند یک کارمند را برای ارتکاب یک اشتباه پیش پا افتاده و در عین حال با حُسن نیت مورد محاکمه و نکوهش قرار دهند.
این نوع مدیران معمولاً خیلی زود و نسنجیده تصمیم میگیرند؛ هرچند پس از مدت کوتاهی عذر خواهی میکنند. با این حال، نکته مهم این است که این عذرخواهی هم تنها در ذهنشان بوده و به ندرت اتفاق میافتد.
مدیر عقل کل
مدیران عقل کل دوست دارند هرم نیازهای مازلو را در تمام موضوعات به کار ببرند. این نوع از مدیران بد مرتباً درباره ترفندهای مدیریت مطالعه کرده و در دورههای یکروزه رهبری هم شرکت میکنند، اما معمولاً نمیتوانند از دانش بسیار زیاد خود به نفع سازمان و کارمندان بهرهای ببرند. اگر به واسطه به وجود آمدن شرایطی خاص یا نافرمانی یک کارمند، یکی از تئوریهای مدیریتی این نوع از مدیران بد درست پیش نرود، آنها حتی نمیدانند چه واکنشی از خود نشان دهند.
سخن نهایی
این شش نمونه از انواع مدیران بدی که دربارهشان صحبت کردیم نشان میدهد که مدیران بد مشکلاتی از قبیل مشکلات ارتباطی، مهارتی، همکاری و توانایی همذات پنداری و… دارند؛ و برخلاف ایده مدیران منابع انسانی این مشکلات به آسانی و با استفاده از چند آموزش ساده حل نخواهند شد.
کسب و کارها نیاز دارند تا از نظر فرهنگی تکامل پیدا کنند و اصول اخلاقی طوری در آنان نهادینه شود که رقابت منفی از بین برود. مدیران باید با روشنگری در خصوص اشتباهات و کمبودهای خود، کارمندان را از شکست نهراسانده و شکست را مقدمه پیروزی بدانند.
دنیای امروز به رهبرانی نیاز دارد که بتوانند مدام خود را با شرایط وفق داده و بتوانند با بداههگویی از پس چالشهای پیشرو بر بیایند. شرایط امروز جهان باعث شده ما شغل خود را یکی از فاکتورهای آزاردهنده در زندگی بدانیم و این وظیفه مدیران خوب است که باید تلاش کنند تا شغلمان را برای ما بهتر کنند.